جنگ جنگ تا پیروزی.

راه باز است ، معبرها همه پاک شده اند ، لابه لای سیم خاردارها ، پلاک ها چشمک می زنند و شهدا هنوز ایستاده اند و با سر انگشت وفا ، نقطه رهایی را نشان می دهند.

خط هنوز شکسته نشده است ، کوله پشتی بسیجی ها لب خاکریز نشسته است.
فرمانده فریاد می زند :
سنگر بکن ای برادر ، امروز هم روز جنگ است
امروز اما قلمها ، سر نیزه تفنگ است
امروز میدان معنا ، خود عرصه ی کارزار است
هر واژه یک گلوله ، هر جمله ای یک تفنگ است
قلمهایی به عدد اراده ها ...
باید دست به کار شد . اینجا مجنون است ، جزیره عاشقان .
صدای فرمانده از لابه لای نیزارها تا اعماق تاریخ می رسد.
" اگر ماندید ، بنویسید ، حقانیت و مظلومیت این بچه ها را ."
این اثر تراوش قلمی است که راه را باز می بیند
و به آنسوی افق می نگرد ...
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که درین دایره سرگردانند

عشق داند که درین دایره سرگردانند

+ نوشته شده در چهارشنبه ششم مهر ۱۳۹۰ ساعت 5:59 توسط دل آرام
|


من عاشـق آن رهبــر نورا نــی خـویشم